لغت نامه دهخدا رادمنش. [ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) کریم الطبع. ( آنندراج ). کریم طبع و سخاپیشه. ( برهان ) : رادمنش پیر جهاندیده ای در همه اخلاق پسندیده ای.رکن الدین بکرانی ( از شعوری ج 2 ورق 7 ).
فرهنگ عمید ۱. سخی، کریم، سخاپیشه.۲. جوانمرد: رادمنش پیر جهان دیدهای / در همه آفاق پسندیده ای (رکن الدین: مجمع الفرس: رادمنش ).
فرهنگ اسم ها اسم: رادمنش (پسر) (فارسی) (تلفظ: r.-maneš) (فارسی: رادمنش) (انگلیسی: rad-manesh) معنی: دارای منش راد، سخی، کریم، سخاپیشه، کریم الطبع، سخاوت پیشه و جوانمرد