ذوبحرین

لغت نامه دهخدا

ذوبحرین. [ ب َ رَ ] ( ع ص مرکب ) شعری که از صنایع لفظیة صنعت تلوّن دارد.

فرهنگ معین

(بَ رَ ) [ ع . ] (اِمر. ) نک ذوالبحرین .

فرهنگ عمید

در بدیع، شعری که در دو بحر از بحور عروضی خوانده شود، مانند این شعر: بیاض عارض تو در سواد طرۀ پرخم / به سان غرۀ روز است طالع از شب پرچم. که هم در بحر مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن و هم به بحر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن خوانده می شود، ملون، ذووزنین.

فرهنگ فارسی

شعری که از صنایع لفظیه صنعت تلون دارد .
( اسم ) شعری که در آن صفت تلون باشد متلون ملون .

دانشنامه آزاد فارسی

ذوالنون
رجوع شود به:یونس (قرن ۷پ م)

ویکی واژه

نک ذوالبحرین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت فال آرزو فال آرزو فال ارمنی فال ارمنی