دثور

لغت نامه دهخدا

دثور. [ دَ ] ( ع ص )مرد گرانجان. ( منتهی الارب ). کسلان. ( اقرب الموارد ). || بی نام. ( منتهی الارب ). خامل. ( اقرب الموارد ). گمنام. مردم بی نام. ( مهذب الاسماء ). || نؤوم. ( اقرب الموارد ). خوابناک. ( منتهی الارب ).
دثور. [ دُ ] ( ع مص ) برگ آوردن درخت. || کهنه گردیدن رسم. || چرکین شدن جامه. || زنگ آلوده شدن شمشیر. ( منتهی الارب ). || ناپدید شدن نشان. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). || ناپدید شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || روز فراموش شدن : دثورالنفس ؛ روزفراموشی آن. || از یاد رفتن چیزی : دثورالقلب ؛ از یاد رفتن ذکر آن.
دثور. [ دُ ] ( ع اِ ) ج ِ دثر. مالها. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ معین

(دُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - کهنه گردیدن رسم . ۲ - چرکین شدن جامه . ۳ - زنگ آلوده گردیدن شمشیر. ۴ - ناپدید شدن نشان ، زود فراموش شدن .

فرهنگ عمید

۱. کهنه شدن و محو گردیدن رسم.
۲. چرکین شدن جامه.
۳. زنگ آلوده شدن شمشیر.
۴. ناپدید شدن نشان.
۵. کهنگی، فرسودگی.

فرهنگ فارسی

۱ - کهنه گردیدن رسم . ۲ - چرکین شدن جامه . ۳ - زنگ آلوده گردیدن شمشیر . ۴ - ناپدید شدن نشان زود فراموش شدن و از یاد رفتن . ۵ - ( اسم ) کهنگی فرسودگی . ۶ - هلاک فنا . ( اسفار ۱۷۳ : ۲ ) .

ویکی واژه

کهنه گردیدن رسم.
چرکین شدن جامه.
زنگ آلوده گردیدن شمشیر.
ناپدید شدن نشان، زود فراموش شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس فال اوراکل فال اوراکل