داخل کردن

لغت نامه دهخدا

داخل کردن. [ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درآوردن. اتلاج. اِدخال. اندماج : اسلق العود فی العروة؛ داخل کردن چوب را در گوشه کوزه و جز آن. ( منتهی الارب ).
- داخل جنگ کردن ؛ بجنگ واداشتن.
- داخل چیزی کردن ؛ آمیختن و درآوردن درآن. پیوسته کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

در آوردن

ویکی واژه

infilare
introdurre
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال حافظ فال حافظ