لغت نامه دهخدا
خنداب. [ خ ُ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان. با 636 تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه سجاس رود و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی قالیچه بافی و گلیم بافی و راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
خنداب. [ خ ُ ] ( اِخ )دهی است از دهستان جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان. با 342 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه محلی و محصول آن غلات و لبنیات و انگور و صیفی و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی زنان قالی بافی و راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
خنداب. [ خ ُ ] ( اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان شراء بالا بخش وفس شهرستان اراک. دارای 2864 تن سکنه. رودخانه شراء آن را مشروب می کند و محصولات آن غلات و بنشن و کشمش و پنبه و قلمستان و انگور است. شغل اهالی زراعت و راه مالرو و از پل دوآب می توان اتومبیل برد. دوازده باب دکان در آن قصبه است و پل کوچکی روی رودخانه شراء بسته شده که راه قدیم اراک به ملایر و همدان از این پل عبور می کرد فعلاً از طریق علی آباد و گردنه بابارئیس بملایر اتومبیل می توان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).