خرده ریز

لغت نامه دهخدا

خرده ریز. [ خ ُ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) آشغال. ریزه پیزه. خرت و پرت. چیزهای بسیار کوچک.

فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) (عا. ) ۱ - اشیاء کم ارزش ، چیزهای کم فایده یا بیهوده . ۲ - باقی ماندة هر چیز، آشغال .

فرهنگ عمید

چیزهای خُرد، کم بها، پراکنده، و بیهوده.

فرهنگ فارسی

آشغال ریزه پیزه

ویکی واژه

(عا.)
اشیاء کم ارزش، چیزهای کم فایده یا بیهوده.
باقی ماندة هر چیز، آشغال.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس فال شمع فال شمع