حصید

لغت نامه دهخدا

حصید. [ ح َ ] ( ع ص ) محصود. دروده. درویده.درویده شده. بدروده. بدرویده. کشت دروده. ( دهار ).
- حبل حصید ؛ رسن محکم و استوار تافته و همچنین زه حصید و زره حصید و امثال آن. ج ، حصاید.
- زرع حصید ؛ کشت دروده. محصوده.
- امثال :
الناس حصیدالسنتهم .
حصید. [ ح َ ] ( اِخ ) نام موضعی است بعراق در جزیرة. ( معجم البلدان ).
حصید. [ ح ُ ص َ ] ( اِخ ) وادیی است به شام میان کوفه و شام. و جنگی میان ایرانیان و عرب در آن رخ داده به سال 13 هَ. ق. ( معجم البلدان ). و در آن جنگ روزبه و روزمهر دو سردار ایرانی کشته شدند. وقفقاع این شعر بسرود:
ألا أبلغا أسماء ان خلیلها
قضی وطراً من روز مهر الاعاجم ِ
غَداة صبحنا فی حصید جموعهم
بهندیة تفری فراخ الجماجم ِ.

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (ص . ) آنچه که از مزرعه درو شده باشد.

فرهنگ عمید

آنچه از مزرعه درو کرده باشند، دروشده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَصِیدٌ: دروکردنی - درو شده - بریده شده (از "حصد"به معنای بریدن و درو کردن زراعت. زراعت درو شده را نیز حصید میگویند)
ریشه کلمه:
حصد (۶ بار)
«حَصِید» از مادّه «حَصْد» به معنای درو شده، اشاره به سرزمین هایی همچون سرزمین قوم نوح و لوط(علیهما السلام) که یکی در زیر آب غرق شد و دیگری زیر و رو و سنگباران گردید.

ویکی واژه

آنچه که از مزرعه درو شده باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال امروز فال امروز فال سنجش فال سنجش فال اوراکل فال اوراکل