جسامت

لغت نامه دهخدا

جسامت. [ ج َ م َ ] ( ع اِمص ) جسامة. بزرگی و کلانی و تناوری و کلفتی. ( ناظم الاطباء ).
جسامت. [ ج َ م َ ] ( ع مص ) تناور شدن. ( از اقرب الموارد ). تناور گردیدن و کلان شدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جَسامَة. رجوع به این کلمه شود: امراءة مبتلة؛ زن جمیله و زن تمام خلقت میانه جسامت. ( از منتهی الارب ).
جسامة. [ ج َ م َ ] ( ع مص ) بزرگ جثه شدن. ( آنندراج ). تناور گردیدن و کلان شدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بزرگ و تناور شدن. ( از اقرب الموارد ). تناور شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). در فارسی جَسامَت به تاء کشیده نوشته میشود.
جسامة. [ ج ُ م َ ] ( ع ص ) تأنیث جُسام ، بمعنی بزرگ تناور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(جَ مَ ) [ ع .جسامة ] (مص ل . ) تنومند شدن ، تناور گردیدن .

فرهنگ عمید

تنومندی، تناوری، کلفتی.

فرهنگ فارسی

تنومندشدن، تناورشدن، کلفتی، تنومندی، تناوری
( مصدر ) تنومند شدن تناور گردیدن . ۲-( اسم ) تنومندی تناوری .

ویکی واژه

جسامة
تنومند شدن، تناور گردیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال راز فال راز فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت