تهانی

لغت نامه دهخدا

تهانی. [ ت َ ] ( ع مص ) با هم مبارکباد گفتن و تهنیت کردن. به این معنی مصدر است از باب تفاعل و هم ج ِ تهنیت مثل تجارب بکسر «راء»، ج ِ تجربه.... ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). باهم مبارکباد و تهنیت گفتن. || ( اِ ) مبارکباد و تهنیت. ( ناظم الاطباء ) : از قضای حقوق و قیام به مراسم تهانی تعازی دامن درکشید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 434 ). و اهالی آن به مقدم او تهانی نمودند. ( جهانگشای جوینی ). هر کس برحسب هوی و حال خود تهاوی و تهانی می کرد. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ج . تهنیت ، شادباش ها، تبریک ها.

فرهنگ عمید

به هم تهنیت گفتن.

فرهنگ فارسی

بهم تهنیت گفتن
( مصدر ) جمع:تهنیتشاد باشها تبریکها .

فرهنگ اسم ها

اسم: تهانی (دختر) (عربی) (تلفظ: tahāni) (فارسی: تَهاني) (انگلیسی: tahani)
معنی: تهنیت گفتن، تبریک گفتن، شادباش، ( در قدیم ) تهینت گفتن به یکدیگر

ویکی واژه

تهنیت ؛ شادباش‌ها، تبریک‌ها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم