تجمیل

لغت نامه دهخدا

تجمیل. [ ت َ ] ( ع مص )نیکو کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). زینت دادن و آراستن و نیکو کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زینت دادن. ( اقرب الموارد ). زینت دادن و نیکو کردن. ( از قطر المحیط ): جملک اﷲ و جمل اﷲ علیک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تا دیر مقیم داشتن لشکر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || پیه گداخته را خوردن. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) زینت دادن ، آراستن .

فرهنگ عمید

زیبا ساختن، زینت دادن، نیکو کردن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) زینت دادن آراستن نیکو کردن . ۲-( اسم ) آراستگی . جمع : تجمیلات .

ویکی واژه

زینت دادن، آراستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس فال عشقی فال عشقی فال چوب فال چوب