تجلد

لغت نامه دهخدا

تجلد. [ ت َ ج َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) به تکلف چابکی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جلدی و چالاکی نمودن در مقابله دشمن. ( غیاث اللغات ). تکلف الجلادة. ( تاج المصادر بیهقی ) ( قطر المحیط ). جلدی کردن. ( زوزنی ). تکلف جلادت. ( مجمل اللغة ). تکلف جلادت و ظاهر نمودن آن. ( از اقرب الموارد ). اظهار قوت و شدت کردن. ( فرهنگ نظام ) : وی سخت نومید گشت و بدست و پای بمرد اما تجلدی تمام نمود تا بجای نیاوردند که وی از جای بشده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 57 ). هرچند ناتوانیم از این علت از تجلد چاره نیست. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 517 ).
و تجلدی للشامتین اریهم
انی لریب الدهر لااتضعضع.( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ جَ لُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) چابکی نمودن . ۲ - (اِمص . ) چابکی ، نیرومندی .

فرهنگ عمید

۱. چالاکی کردن.
۲. نیرومندی.
۳. بردباری.
۴. صلابت.
۵. چابکی.

فرهنگ فارسی

چالاکی کردن، نیرومندی وبردباری وصلابت، چابکی
۱- مصدر ) چابکی نمودن چالاکی کردن . ۲- ( اسم ) چابکی دلیری جلدی . جمع : تجلدات.

ویکی واژه

چابکی نمودن.
چابکی، نیرومندی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس فال ارمنی فال ارمنی فال تخمین زمان فال تخمین زمان