تجسد

لغت نامه دهخدا

تجسد. [ ت َ ج َس ْ س ُ ] ( ع مص ) تناورشدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(تَ جَ سُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) جسمیت یافتن ، به صورت جسم درآمدن .

فرهنگ عمید

به صورت جسد درآوردن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) تناوری جسد پذیری . جمع : تحسدات .

دانشنامه آزاد فارسی

تَجَسّد
رجوع شود به:تناسخ

ویکی واژه

جسمیت یافتن، به صورت جسم درآمدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت فال عشق فال عشق فال تماس فال تماس