باسره

لغت نامه دهخدا

( باسرة ) باسرة. [س ِ رَ ] ( ع ص ) تأنیث باسر. روی ترش و بدهیأت و غمگین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تیره. کریه اللقاء شدیدالعبوس : و وجوه یومئذِ باسرة؛ رویهاست درآن روز تیره. ( قرآن 24/75 ). و رجوع به باسر شود.
باسرة. [ س ِ رَ ] ( اِخ ) آبی است متعلق به بنی ابی بکربن کلاب در نواحی علیای نجد. ( از معجم البلدان ) .
باسره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ ) کشتزار. ( فرهنگ اوبهی ). کشت و زراعت. ( برهان قاطع ). باسرم. ( از انجمن آرای ناصری ). زمین کشتزار. ( شرفنامه منیری ). کشت. زراعت. ( ناظم الاطباء ). کشتزار. ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192 ) :
پیوسته کشتزار امیدش ز آب کام
سیراب باد تا که بود نام باسره.
شمس فخری. ( از شعوری و جهانگیری ).
و رجوع به باسرم شود. || تاریخ خوان و قصه گوی. ( فرهنگ شعوری ). باستره.

فرهنگ معین

(سَ رَ ) [ په . ] ( اِ. ) زمینی که برای کشت و زرع آماده کرده باشند، کشتزار.

فرهنگ عمید

زمینی آماده شده برای کشت وزرع، کشتزار، باسرم.

فرهنگ فارسی

بتمامی همگی جملگی : (( دلف که اسیر محبت است باسره درمیان خونه خواهد بود.. ) )

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَاسِرَةٌ: عبوس و غمگین - چهره درهم کشیده
ریشه کلمه:
بسر (۲ بار)
«باسِرَة» از مادّه «بَسر» (بر وزن نصر) به معنای چیز نارس و کار قبل از موعد است; و لذا به میوه کالِ نخل، «بُسر» (بر وزن عُسر) گفته می شود. و سپس به در هم کشیدن صورت و عبوس بودن اطلاق شده است; از این جهت که عکس العملی است که انسان قبل از فرا رسیدن رنج، عذاب و ناراحتی اظهار می دارد.

ویکی واژه

زمینی که برای کشت و زرع آماده کرده باشند، کشتزار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل