اردام

لغت نامه دهخدا

اردام. [ اِ ]( ع مص ) همیشه بودن. || اردام سحاب ؛ ساکن و برجای ماندن ابر. ( منتهی الارب ). || همیشه شدن. اردام حُمّی ̍؛ بر جای و لازم ماندن تب. پیوسته شدن تب. ( تاج المصادر بیهقی ). || اردام شجر؛ سبز شدن و برگ برآوردن پس از آنکه خشک بود. برگ آوردن و سبز گردیدن درخت بعد خشکی. ( منتهی الارب ). || اردام بعیر؛ بپا زدن شتر را تا تیز رود.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) همیشه بودن ، ساکن و پابرجا بودن . ۲ - (مص م . ) رام ساختن ، خاک ریزی کردن .

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) همیشه بودن ساکن و پا بر جا بودن . ۲ - ( مصدر ) رام ساختن خاک ریزی کردن .

ویکی واژه

همیشه بودن، ساکن و پابرجا بودن.
رام ساختن، خاک ریزی کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت فال انگلیسی فال انگلیسی