غسم

لغت نامه دهخدا

غسم. [ غ َ س َ ] ( ع اِ ) سیاهی و آمیزش تاریکی. تاریکی شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). السواد و اختلاط الظلمة. ( اقرب الموارد ). به قول ابن سیدة مراد تاریکی شب است. ( از تاج العروس ) || گَرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هبوة. ( اقرب الموارد ). || تیرگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غبرة. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) تاریک گردیدن شب. ( منتهی الارب ). غسم اللیل؛ اظلم. ( قطر المحیط ).
غسم. [ غ ُ س َ ] ( ع اِ ) ابرپاره. اغسام مثله، یقال: فی السماء غسم و اغسام؛ ای قطع من السحاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پاره ای ابر. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

ابر پاره
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هلابیکم
هلابیکم
مخنث
مخنث
محسن لرستانی
محسن لرستانی
ابوطاهر گناوه ای
ابوطاهر گناوه ای