لغت نامه دهخدا
کستیج. [ ک ُ ] ( معرب، اِ )کستی و آن ریسمانی باشد گنده که آن را ذمیان بر میان بندند سوای زنار و معرب است. ( آنندراج ). کمربند که اهل ذمه بر کمر بندند. ( ناظم الاطباء ). ریسمانی گنده بقدر انگشت از پشم که ذمیان روی جامه بندند و این سوای زنار است که از ابریشم بافند. ج، کستیجات و معرب است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کستی و کست شود.