لغت نامه دهخدا منفوع. [ م َ ] ( ع ص ) منتفع. متمتع. برخوردار. بهره مند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): چرا مردمان دگر شهرها چنانکه ایشان، تا منفوع شدندی به ایمان چنانکه قوم یونس. ( تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 361 چ علمی ).