لغت نامه دهخدا
مزفت. [ م ُ زَف ْ ف َ ] ( ع ص ) قیراندود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ). زفت اندود. به زفت اندوده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) دوائی است.
مزفة. [ م ِ زَف ْ ف َ ] ( ع اِ ) محفة. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ماده «زف ف » ). محفه ای که عروس را در آن نشانیده به خانه شوهر برند. ( ناظم الاطباء ). محفه که عروس را در آن کنند. ( آنندراج ).