زوزاه

لغت نامه دهخدا

( زوزاة ) زوزاة. [ زَ ] ( ع مص ) ( از «زوزی » ) اندک و حقیر شمردن کسی را. || راندن و دفع نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده بعد شود.
زوزاة. [ زَ ] ( ع مص ) ( از «زوی و» ) پشت ستیخ کرده و گام نزدیک گذاشته رفتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || راندن کسی را. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده قبل شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نحوه
نحوه
خوبی که از حد بگذرد
خوبی که از حد بگذرد
فوت جاب
فوت جاب
بنت
بنت