زنهارخواهی

لغت نامه دهخدا

زنهارخواهی. [ زِ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) عمل زنهارخواه. امان طلبی:
قویدست رافتح شد رهنمون
به زنهارخواهی درآمد زبون.نظامی.به آب اندر شدن غرقه چو ماهی
از آن به کزوزغ زنهارخواهی.نظامی.وثیقت طلب کرد هر سروری
به زنهارخواهی ز هر کشوری.نظامی.رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کلمه شود.