خماننده

لغت نامه دهخدا

خماننده. [ خ َ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف ) خم کننده. کج کننده. ( یادداشت بخط مؤلف ):
شما را خماند همان روزگار
نماند خماننده هم پایدار.فردوسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال شمع فال شمع فال ای چینگ فال ای چینگ فال کارت فال کارت