حرجمه

لغت نامه دهخدا

( حرجمة ) حرجمة. [ ح َ ج َ م َ ] ( ع مص ) بر یکدیگر افتان بازگردانیدن شتران را. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پرده برداشتن
پرده برداشتن
حق الزحمه
حق الزحمه
ویو
ویو
مهوا
مهوا