بلنگیدن

لغت نامه دهخدا

بلنگیدن. [ ب ُ ل َ دَ ] ( مص جعلی ) توقف کردن. لنگیدن. ( ناظم الاطباء ). این کلمه با دومعنی فوق آمده است، اما ظاهراً همان مصدر لنگیدن است که با باء تأکید آمده است. رجوع به لنگیدن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال لنورماند فال لنورماند فال اوراکل فال اوراکل فال تاروت فال تاروت