برپیختن

لغت نامه دهخدا

برپیختن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) پیچیدن برخود چون ماری. ( یادداشت مؤلف ):
طفل را چون شکم بدرد آمد
همچو افعی ز رنج او برپیخت.پروین خاتون.رجوع به پیختن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گوت
گوت
هول
هول
میسترس
میسترس
فال امروز
فال امروز