برطنج

لغت نامه دهخدا

برطنج. [ ب َ طَ ] ( معرب، اِ ) معرب برتنگ. برتنگ پهن. ( مهذب الاسماء ). رجوع به برتنگ شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چهارپایان
چهارپایان
سراسیمه
سراسیمه
مبدأ
مبدأ
فمبوی
فمبوی