ایینه زدا

لغت نامه دهخدا

( آیینه زدا ) آیینه زدا. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ / زُ ] آیینه زدای. آینه افروز. صیقل. صاقل. صقّال. آنکه آینه روشن کند. روشنگر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال رابطه فال رابطه فال تک نیت فال تک نیت فال آرزو فال آرزو