اعجاف

لغت نامه دهخدا

اعجاف. [ اِ ] ( ع مص ) صابر داشتن نفس خود را بر تیمار بیمار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). صابر داشتن خود را برتیمار مریض و مرض او، یقال: «اعجف بنفسه علی المریض ». عَجف. عُجوف. ( از اقرب الموارد ). || لاغرگردانیدن ستور را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ضعیف و لاغر کردن ستور. ( از اقرب الموارد ). لاغر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || صاحب ستور لاغر شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
اعجاف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عجف، بمعنی اطراف المقعدة. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بلا
بلا
حق الزحمه
حق الزحمه
با
با
فکر
فکر