کمان پیکری
جمله سازی با کمان پیکری
چون بجنبانی عنان صرصر که پیکرت بانگ شب خوش باد جان برخیزد از هر پیکری
گر ز اخلاقت مرکب پیکری کردی فلک بی گمان جان مصور دیده بودی روزگار
به دست یکی پیکری خوبچهر به چنگ یکی لعبتی خوشلقا
نفس از غبار هستی به نظر چه وانماید چون حباب پیکری راکه ته قبا ندارد
رسید آزمایش به هر گوهری نمودند هر یک دگر پیکری
به پایان این بادیه کس رسید همان پیکری دیگر از خلق دید