کاسه ٔ همسایه

لغت نامه دهخدا

کاسه همسایه. [ س َ / س ِ ی ِ هََ ی َ / ی ِ ]( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) فرستادن همسایگان و برادران چیزی را با یکدیگر و آن را در عرف هند بهاجی گویند و بدین معنی تنها کاسه نیز آمده و بهمین معنی است کاسه همسایه دو پا دارد یعنی ازین خانه به آن خانه و از آن خانه به این خانه رود. ( آنندراج ):
فتاده سنگی از این سقف مینا
شکسته کاسه همسایه را پا.سلیم ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

فرستادن همسایگان و برادران چیزی را با یکدیگر

جمله سازی با کاسه ٔ همسایه

نه که همسایه آن سایه احسان توام تو مرا همسفر و مشفق و غمخوار مگیر
عارضش را گنه و زلت همسایه بسوخت خویش کی داشت کس ز زلت همسایه نگاه
همسایه و همنشین و همره همه اوست در دلق گدا و اطلس شه همه اوست
یکی سرو روان همسایه ماست که رفتن جز میان جان نداند
در سایه ی مهر ما گرفتیم وطن هم سایه ماست آنکه همسایه ی ماست
عار از طلب آنرا که نباشد چون ماه از کاسهٔ همسایه مدارش گذرد