چهاراخر سنگین

لغت نامه دهخدا

( چهارآخر سنگین ) چهارآخر سنگین. [ چ َ / چ ِ خ ُ رِ س َ ] ( اِ مرکب ) چارآخر سنگین. کنایه از چهار حد جهان؛ یعنی مشرق، مغرب، شمال و جنوب است. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( ازناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || چهارعنصر باشد. که خاک و آب و باد و آتش است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( چهار آخر سنگین ) ( اسم ) ۱ - چهار حد جهان مشرق مغرب شمال و جنوب. ۲ - چهار عنصر.

جمله سازی با چهاراخر سنگین

آن را که جفاجوست نمی‌باید خواست سنگین دل و بدخوست نمی‌باید خواست
چو ای صیاد سنگین دل نمودم در قفس منزل چو مرغان دگر نبود هوای باغ و گلزارم
می کند تأثیر در دلهای سنگین اشک و آه آب و آتش جای خود در سنگ و آهن وا کند
صبر کردیم و به وصلی نرسیدیم افسوس دامن ما ته سنگ از دل سنگین آمد
کرد صائب بس که سنگ کم به کارم روزگار هرگز از صبح بهاران خواب من سنگین نشد
نشد از گرمی صهبا دل سنگین تونرم برنیاید مه رویت بلی از پرده شرم