پرهیز جستن

لغت نامه دهخدا

پرهیز جستن. [ پ َ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) دوری کردن. اجتناب کردن. حذر نمودن. تحرز. احتراز کردن. توقی. اتقاء. اشاحه:
دلاورچو پرهیز جوید ز جفت
بماند به آسانی اندر نهفت.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- دوری کردناجتناب کردن حذر کردن احتراز کردن. ۲- پارسایی کردن اتقائ تقیه ورع بازایستادن از حرام. ۳- ترسیدن. ۴- بیم کردن از چیزی نامناسب و مضر.

جمله سازی با پرهیز جستن

شمس تبریز که خورشید یکی ذره اوست ذره را شمس مگوییدش و پرهیز کنید
پرهیز کن از گنه بود گرچه قلیل اندک اندک چو جمع شد بسیار است
از جلوه گاه مدح تو پرهیز می کنند از شرم آنکه نیک تباهند و بد نشان
بس خرقهٔ پرهیز که شد در گرو می سرمست چو از خانهٔ خمّار برآمد
هم پهلوی خم سر نه، ‌ای خواجهٔ هرجایی پرهیز ز هشیاران وز مردم غوغایی