واعظ هروی

لغت نامه دهخدا

واعظ هروی. [ ع ِ ظِ هَِ رَ ] ( اِخ ) شیخ نوراﷲ واعظ هروی از وعاظ و شعرای قرن نهم. ( از فرهنگ سخنوران ).
واعظ هروی. [ ع ِ ظِ هَِ رَ ] ( اِخ ) مولانا معین پسر مولانا محمد فرهی واعظ خوبی است و در ممالک خراسان وعظ او پیش عوام و خواص مرغوب ولیکن شخصی دیوانه سان است و مریدان او نیز بدین سانند و چون به دیوانگی شهرت گرفته هر سخن که میخواهد بر سر منبر می گوید و هیچکس او را مؤاخذ نمی سازد و این مطلع از اوست:
مگر فصل بهار آمد که عالم سبز و خرم شد
مگر وصل نگار آمد که دل با وصل همدم شد.( از مجالس النفائس ).

فرهنگ فارسی

مولانا معین پسر مولانا محمد فرهی واعظ خوبی است و در ممالک خراسان وعظ او پیش عوام و خواص مرغوب و لیکن شخصی دیوانه سانست و مریدان او نیز بدین سانند. و چون بدیوانگی شهرت گرفته هر سخن که میخواهد بر سر منبر میگوید و هیچکس او را مواخذ نمی سازد و این مطلع از اوست.

جمله سازی با واعظ هروی

به جا هرگز نمی‌ماند متاع دلبری واعظ اگر یوسف به صحرا می‌رود بازار می‌گردد
1 تاريخ، بهترين معلّم و صادق ترين واعظ است، هر كس از آن عبرت نگيرد، سزاوار توبيخ است. (افلم يهد... )
کرد واعظ ذکر مرگ و، فکر مرگ اما نکرد پیش او مردن حق، اما از برای دیگریست
واعظ کاشفی قصه‌خوانی را به دو بخش تقسیم کرده: حکایت‌گویی و نظم‌خوانی و درباره ابزار کار قصه‌خوانان گفته است:
بغیر عشق اثری نیست ورنه چیست که واعظ به سد حدیث نکرد آنچه بلبلی به خروشی
این کلیسا سرانجام در اردیبهشت ۱۳۹۲ و رسماً در خرداد ۱۳۹۲ به دستور مقامات قضایی تعطیل شد و بیشتر واعظان و خادمان و اعضای آن مهاجرت کردند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال لنورماند فال لنورماند فال ای چینگ فال ای چینگ