نیم کشند

فرهنگستان زبان و ادب

{half tide} [اقیانوس شناسی، ژئوفیزیک] مرحله ای که در آن کِشَند در میان فراکِشَند و فروکِشَندِ پس ازآن قرار دارد

جمله سازی با نیم کشند

از پا کشند بی ادبان خار را و من از خار راه او ز ادب پا کشیده ام
تا پا کشند بیجگران از طریق عشق از کعبه غیر خار مغیلان پدید نیست
پیوسته ابرویت دل این ناتوان کشد مردم کمان کشند و مرا آن کمان کشد
عید قربان در منی ای ارجمند گوسفند و گاو و اشتر می کشند
عاشقان جام فرح آنگه کشند تشنه لب در راه جانانشان کشند
بوکه زین غرقابه ام بیرون کشند پیش از آنکه زورقم در خون کشند