نگینی کردن
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
جمله سازی با نگینی کردن
دل خونین فضولی بخیال رخ دوست خاتم دست بلا راست نگینی ز عقیق
می زند خون عقیق از شوق من جوش نشاط می شود ازنامداران چون نگینی خوش کنم
نگینی چند از آن لب قرض کردم به پیشش این نگینها عرض کردم
شهرت کمین عنقا مردیم و خاک گشتیم بر نام ما نخندید زین انجمن نگینی
گر ز خون من نگین شاه رنگین میشود گو بریز این خون که مقدار نگینی بیش نیست
آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست