نوشین سرشت

لغت نامه دهخدا

نوشین سرشت. [ س ِ رِ ] ( ص مرکب ) از شهد وعسل سرشته. به نوش سرشته. بسیار شیرین:
نخستین ز جلاب نوشین سرشت
زمین گشت چون حوض های بهشت.نظامی.

فرهنگ فارسی

از شهد و عسل سرشته ٠ به نوش سرشته ٠ بسیار شیرین ٠

جمله سازی با نوشین سرشت

دلم از خنده نوشین حریفان بگرفت گوشه یی کو که دل از گریه توان خالی کرد
بخش نازلو به مرکزیت شهر نوشین‌شهر در فاصله ۲۴ کیلومتری از شهر ارومیه و در شمال آن واقع شده‌است.
گروه نوشین طی تنها ۱۶ ماه از مهرماه ۱۳۲۶ تا نیمه بهمن ۱۳۲۷ چندین نمایش به روی صحنه این تئاتر برد.
به عقیدهٔ زاون هواسپیان، زندگی لرتا به وِیژه پس از همفکری و همکاری با نوشین، و در گیرودار حساس‌ترین و مهم‌ترین برههٔ تاریخ سیاسی ایران، با تئاتر معاصر ایران گره خورده‌است اما حضور او در سینمای ایران، بیشتر شبیه به یک زنگ تفریح است.
لعل نوشین خنده‌ات کار مسیحا می‌کند یعنی از عیسی بمیرد باز احیا می‌کند
ای لبت نوشین زمن نیش فراقت دور دار وز شراب وصل خود جان مرا مخمور دار