نسبت گیری تصویر

فرهنگستان زبان و ادب

{image ratioing, image division} [مهندسی نقشه برداری] روشی در فنون پردازش تصویر برای افزایش تباین میان عوارض تصویر که در آن مقادیر عناصر در یک تصویر بر مقادیر متناظرِ آن در تصویر دوم تقسیم می شود

جمله سازی با نسبت گیری تصویر

کفر با مهر تو زان دین که نه با مهر تو بِه بلکه جز مهر تو دینی نکند کس تصویر
بر سردر کاروان سرایی تصویر زنی به گچ کشیدند
به خاک از بس خیال صورتش با خویشتن بردم به بام و در غبارم گردهٔ تصویر می‌ریزد
جان اگر نبود مصور پس مصور ازکجا اندر آئینه رخت تصویر جان افکنده است
لیک هرگز مست تصویر و خیال در نیابد ذات ما را بی مثال
خون از دماغ غنچه تصویر گل کند در محفلی که شانه به زلف سخن کشم
آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد در نظر نقش دل آرای تو تصویر کنم
رسید دور شکفتن به غنچه تصویر گره ز کار جهان باز کرد باد شمال
در می ناب اگر غوطه زند زاهد خشک نشود تازه و تر چون گل تصویر در آب
شرمگین شوخ مرا از بسکه دربند حیاست کلک مانی چهرهٔ تصویر نتواند گشود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال چای فال چای فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت