مژده گانی

لغت نامه دهخدا

مژده گانی. [م ُ دَ / دِ ] ( اِ ) مژدگانی. رجوع به مژدگانی شود.

جمله سازی با مژده گانی

به گوش مژده تخفیف ده ز درد سر من که می‌برم دو سه روز این جنون ز سلسلهٔ تو
جبرئيل: مژده باد بر تو! (زود است كه ) اراده خداوندى در حق تو به منتهاى كرامت وبزرگوارى رسد و زمان وصل و لقاى او فراهم آيد.
عاشقان را مژده‌ای از سرفراز راستین مژده مر دل را هزار از دلنواز راستین
و خداوند اين (نزول فرشتگان ) را جز مژده و بشارتى براى شما قرار نداد، تا دلهاى شما بدان آرام گيرد و (بدانيد كه ) هيچ پيروزيى نيست مگر از جانب خداوند عزيز و حكيم.
ای منتظران مژده که آمد گه دیدار بر بام برآئید که شد ماه پدیدار
وگفت: در عالم رضا اژدهایی است که آنرا یقین خوانند که اعمال مژده هزار عالم درکام او چون ذره است در بیابانی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شهرت یعنی چه؟
شهرت یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز