مروارید فام

لغت نامه دهخدا

مرواریدفام. [ م ُرْ ] ( ص مرکب ) به رنگ مروارید. چون مروارید.

فرهنگ فارسی

رنگ مروارید

جمله سازی با مروارید فام

که دیده چشمهٔ شیرین میان خرمن آتش که دیده لعل رمّانی ز مروارید آبستن
سیف فرغانی گرچه همه عیبست بگوی کز تو نبود عجب ای کان هنر مروارید
هی ریخت برگل‌گوهرا هی بیخت بر مه عنبرا هی بر سمن از عبهرا بارید مروارید تر
شهش گفتا بگو تا این که گفتست که مروارید را ماند که سُفتست
چنان به لطف همی پرورَد که مروارید دگر به قهر چنان خرد می‌کند که سُفال
بهار آمد و بهر نثار مقدم او فشاند ابر بهاری زدیده مروارید