غرق چشمه ٔ قیر

لغت نامه دهخدا

غرق چشمه قیر. [ غ َ ق ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از فرورفتن در آب. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). فرورفته در آب. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از فرورفتن به دنیا. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ). فریفته به دنیا. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از فرورفتن آفتاب. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). آفتاب فرورفته. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کنایه از فرو رفتن در آب فرو رفته در آب کنایه از فرو رفتن بدنیا

جمله سازی با غرق چشمه ٔ قیر

💡 کتاب از چشمه سار آفتابیم طپان بر خاک چون موج سرابیم

💡 ز تاریکی، بسوی چشمه شو باز ز چشمه، گوهر روشن برانداز

💡 مراست چشمه چشم از غمش چنانکه خیال ازو گذر نتواند مگر بزورق و پل

💡 دست و لب در چشمه آتش بشو چون آفتاب بعد ازان خود را به قلب آب آتشناک زن

💡 در آرزوی روی تو دارم شب و روز چشمی و هزار چشمه آب اندر وی

💡 ز چشمه نه سایه رسد بلکه نور ولی کم بود چشمه از سایه دور