عینک دان

لغت نامه دهخدا

عینک دان. [ ع َ / ع ِ ن َ ]( اِ مرکب ) قاب عینک و قوطی که در آن عینک را حفظ میکنند. ( ناظم الاطباء ). جلد عینک. رجوع به عینک شود.

فرهنگ فارسی

قاب عینک و قوطی که در آن عینک را حفظ میکنند

جمله سازی با عینک دان

مهمترین دلیل شهرت وی، اختراع عمل جراحی لیزیک است که به کمک آن افراد دارای ضعف بینایی می‌توانند بدون استفاده از عینک دید طبیعی خود را بازیابند.
صبح پیری نیست گر صبح قیامت، از چه کرد پیش چشم من ز عینک نصب، میزان حساب
نظر تا داشتم بر خود نمی دیدم دو عالم را دو عالم چون دو عینک گشت تا از خود نظر بستم
منابع طبیعی مس دارد، مشهور به‌نام مس عینک لوگر می‌باشد که یکی از بهترین مس‌های جهان شناخته شده‌است.
عینک از آیینه زانوی خود کن چون حباب تا در او چون جام جم هر چیز خواهی بنگری
در سال ۱۴۰۱ اولین کارخانه تولید فریم عینک ایران در چابهار راه‌اندازی شده‌است.