عمر تمار

لغت نامه دهخدا

عمر تمار. [ ع ُ م َ رِ ت َم ْ ما ] ( اِخ ) ابن عامر تمار. رجوع به ابوحفص ( عمربن... ) شود.

فرهنگ فارسی

ابن عامر تمار

جمله سازی با عمر تمار

يكى از ياران باوفا و صميمى كه از خواص و برگزيدگان اصحاب اميرالمؤمنين عليهالسّلام مى باشد و حضرت به مقدار قابليت و استعدادش به او از علوم خويش افاضهنمود، ميثم تمار است، او مردى بود زاهد كه از شدت عبادت و زهد به شدت لاغر گشتهبود.
تمار نگاه كرد، نعلين كهنه بود، بينداخت. ابراهيم نعلين بر گرفت و روان شد. يكى آنحال مشاهده كرد. تمار را گفت: مگر وى را نشناختى. او ابراهيم ادهم بود، زاهد زمانه وعابد يگانه. تمار پشيمان شد. طبق خرما برگرفت و در عقب وى دوان شد و مى گريست ومى گفت: اى ابراهيم ! توقف كن تا خرما خورى.
ميثم تمار نقل مى كند شبى از شبها مولايم على (عليه السلام ) مرا با خود به صحراىبيرون كوفه برد تا اين كه به مسجد جعفى رسيد آنگه رو به قبله كرد و چهار ركعتنماز خواند و پس از سلام، نماز و تسبيح، دستهايش را به دعا باز كرد و گفت:
هم چنين در ميان اصحاب حضرت اميرالمؤ منين - عليه السلام - افرادى ديده مى شود كهعلاقه ى فوق العاده به صاحب ولايت داشتند و تا دم مرگ و شهادت در اين راه استقامتكردند. نظير ميثم تمار - رضوان الله تعالى عليه.
ميثم تمار گويد: روزى خدمت اميرالمؤمنين عليه السّلام در مسجد جامع كوفه بودم،اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ياران حضرت اطراف او حلقه زده بودند، صورتحضرت مانند ماه شب چهارده در ميان ستارگان مى درخشيد.
مجاهد؛ميثم تمار در مكه بود و در آنجا با ام المؤمنين، بانوى بزرگوار ام سلمه ديدار كرد و هنگام بازگشت به كوفه، به دستور ابن زياد بازداشت، و به زندانفرستاده شد.