لغت نامه دهخدا
علی عشاقی. [ ع َ ی ِ ع ُ ] ( اِخ ) ابن عبدالغنی عشاقی. صوفی بود. او راست: الحبل المتین، در تصوف، که در سال 1290 هَ. ق. از تألیف آن فراغت یافت. ( از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 391 ).
علی عشاقی. [ ع َ ی ِ ع ُ ] ( اِخ ) ابن عبدالغنی عشاقی. صوفی بود. او راست: الحبل المتین، در تصوف، که در سال 1290 هَ. ق. از تألیف آن فراغت یافت. ( از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 391 ).
💡 گر تو درمان درد عشاقی درد الحق که عین درمان است
💡 تو ای جوان که شکیبا ز خیل عشاقی ترحمی بکن این پیر ناشکیبا را
💡 در سینه عشاقی و از سینه جدایی چون صورت آیینه ز آیینه جدایی
💡 ای ساقی جان بیار جام می کامروز تو دست گیر عشاقی
💡 چون در این دو دیار شد ساقی چشم بگشا اگر ز عشاقی