علی ابادک وسط
فرهنگ فارسی
جمله سازی با علی ابادک وسط
بود از شاگردان خاص سهل بن عبداللّه التستری٭ او گوید: روزگار از شبلی سخنان بمن همی رسید، و مرا آرزو بود، کی او را بینم، پدری ضعیف و پیری داشتم، بروی درآمدم بنمی توانستم شد، پدر رفت از دنیا. گفتم اکنون بروم، و او را بینم، برخاستم ببغداد آمدم بنزدیک او رسیدم قومی درویشان دیدم، کی بیرون آمدند، از نزدیک وی، مرا بشناختند گفتند: به چه آمدی؟ گفتم: آمدم کی شبلی را بینم، فرازو راه هست؟ گفتند هست، زنهار که اگر بروی شوی، هیچ دعوی بسروی نبری! گفتم: چنین کنم. بنزدیک او آمدم، روز آدینه باو رسیدم، و آن روز روز صدمت و شور او بود، فراز شدم گفتم: سلام علیکم. گفت و علیکم السلام، ایش انت؟ ابادک اللّه! و آن عادت بود او را که چنین گفتی. من گفتم: من آن نقطهام کی در زیر با است او گفت: ای اهلک. مقام خود معلوم کن، که خود کجائی؟ من گفتم: اگر بگویم نپذیرد، از وی گریختم پارهٔ دورتر پاشدم که او را سیر بینم بروم تا در وی مینگرستم. درویش فراز آمد گفت: سلام علیکم. شبلی گفت: و علیک السلام. ایش انت؟ ابادک اللّه! آن درویش گفت: محال. گفت: درچه؟ گفت: در حال. او را ازان خوش آمد بخندید. درویش گوید: این فایده از وی گرفتم و رفتم.