عسل القسب
فرهنگ فارسی
جمله سازی با عسل القسب
نظر به جودت هر لفظ او فروماند چو آن مگس که کند بر عسل هوای مرور
شهد در ذائقه او شود از هول شرنگ عسل اندر دهن وی کند از غم حنظل
عسل سبز شد از خط لب شیرین سخنش مور با این شکرستان چه تواند کردن؟
اگر چه زد مگس هجر نیش آخر کار زدیم در عسل وصل آن نگار انگشت
آری به قوت و مدد تربیت شوند باران و برگ و گل گهر و اطلس و عسل