لغت نامه دهخدا
شاهزاده ابوالقاسم. [ دَ / دِ اَ بُل ْ س ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده. دارای 22 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
شاهزاده ابوالقاسم. [ دَ / دِ اَ بُل ْ س ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده. دارای 22 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
💡 یکی از روسای کرد بر سفره ی شاهزاده ای نشسته بود. قضا را دو کبک بریان بر سفره نهاده بودند. همین که چشم مرد کرد بدانها افتاد، خندید.
💡 بر خاک شاهزاده چو از پشت زین فتاد خورشید آسمان ز فلک بر زمین فتاد
💡 گرچه بر اسب سلطنت شاهی و شاهزادهای تا به بساط عاشقی رخ ننهی پیادهای
💡 این شاهزاده که خود نوازندهای حرفهای بود، ولینعمت باخ و استخدامکنندهٔ وی محسوب میشد.
💡 شاهزاده پرسيد: اى مرد شامى ! من گناهى در خود نمى بينم كه دستور كشتن مرا صادركردى.