لغت نامه دهخدا
سودا نمودن. [ س َ / سُو ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) با هم معامله کردن در خرید و فروخت. ( آنندراج ):
چو سودا نموده به کاغذفروش
برآورده چون کاغذش در خروش.ملاطغرا ( از آنندراج ).
سودا نمودن. [ س َ / سُو ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) با هم معامله کردن در خرید و فروخت. ( آنندراج ):
چو سودا نموده به کاغذفروش
برآورده چون کاغذش در خروش.ملاطغرا ( از آنندراج ).
با هم معامله کردن در خرید و فروخت
💡 كشتن نفسى كه كشتنش حرام است و آزردن پدر و مادر و ربا خوارى و بازگشتن به حالتاعرابى پس از هجرت نمودن (به دار الايمان ) و نسبت زنا دادن و متهم كردن زن شوهر دارو خوردن مال يتيم و گريختن از جهاد.