لغت نامه دهخدا
ذکاره طیب. [ ذِ رَ / رِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی، اِمرکب ) ذکوره طیب. رجوع به ذکوره طیب شود.
ذکاره طیب. [ ذِ رَ / رِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی، اِمرکب ) ذکوره طیب. رجوع به ذکوره طیب شود.
💡 این روستا در دهستان طیبی سرحدی غربی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۴ نفر (۸خانوار) بودهاست.
💡 پیرهن شد چاک بر تن گلرخان باغ را بس که از زلف تو پر کردند دامن ها ز طیب
💡 ز طیب صبحدم آن به که توشه برگیریم که آگهاست که تا صبح دیگر اینجائیم
💡 این روستا در دهستان عالی طیب قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۷۵ نفر (۲۸خانوار) بودهاست.
💡 این روستا در دهستان عالی طیب قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱ نفر (۵خانوار) بودهاست.
💡 چرا به فراق گذارد کسش صفایی تیغ به طیب خاطر اگر خامه ترک سر میکرد