جمله سازی با دیوان سیاه کرد
گویی فرشتهایست گنهکار کایزدش دارد معذب از رخ دیوان بدسِیَر
هرکس به قدر کام خود جوید به دیوان نام خود من باز جستم نام خود در هیچ دیوان نیستم
همچو مژگان تیرِ یک ترکش بود افکارِ من مصرعِ بیرتبه در دیوان نمیباشد مرا
چون شود دیوان دادارآشکار داد من بستاند از تو کردگار
به دیوان جرمم خدایا قلم کش چه اولی، چه اخری، چه دنیا چه عقبی