دهان کجی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با دهان کجی
شکرا ز تلخرویی می کند در ناخن من نی چو طوطی تا دهان خویش شیرین از سخن کردم
و هر سایل که به درگاه او دهان چون گل بگشاد، چون نرگس جام زر بر کف نهاد و چون گل، طشت زر بر سر برد.
آن یکی خواهد دهان تا پیش او بوسد زمین وآن دگر خواهد میان تا پیش او بندد کمر
اين انگشترى را بگير و در دهان بگذار و به ميدان جنگ دشمنانت بازگرد كه اميد دارم ديرى نپايد كه از دست جدت با شربتى سير آب گردى كه پس از آن هرگز روى تشنگى نبينى.
پسر جان ! ببين دهان من از دهان تو خشك تر است ولى من به تو وعده مى دهم كه از دستجدت پيغمبر آب خواهى نوشيد.