خرجاء عبس

لغت نامه دهخدا

خرجاء عبس. [ خ َ ع َ ] ( اِخ ) نام موضعی است بعربستان. حکم خضری درباره آن گفته است:
لو ان الشم من ورقان َ زالت
وجدت مودتی بک لاتزول
فقل لحمامة الخرجاء سقیاً
لظلک حیث ادرکک المقیل.( از معجم البلدان ).و نیز ابن مقبل آورده است:
یذکرنی حبی حنیف کلیهما
حمام ترادی فی الرکی المعورا
و مالی لاابکی الدیار و اهلها
و قد رادها رواد عک و حمیرا
و ان بنی الفتیان اصبح سربهم
بخرجاء عبس آمناً ان ینفرا.( از معجم البلدان ).

جمله سازی با خرجاء عبس

بنگر در مصطفی چونک ترش شد دمی کرده عتابش عبس خواند مر او را ترش
ثم نظر ثم عبس و بسر ثم ادبر و استكبرفقال ان هذا الا سحر يوثران هذا الا قول البشر
ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ كَلاّ لَمّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ- عبس: 22 و 23(245)
5- عبس، 16-13 فى صحف مكرمت مرفوعة مطهرة بايدى سفرة كرام بررة.
در میان خشکسال معرفت ماندی، دریغ! همچو طفل مکتب و از جهل می‌خوانی عبس
یکی از پیامبران عرب بعد از عیسی خالد نبی غیث بن سنان عبسی بود، که در گفتگوی محاوره‌ای ترکمنان، ایشان را «حالت نبی» می‌نامند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
آتو
آتو
محتمل
محتمل
پیشه
پیشه
گاییدن
گاییدن